انسان در جستجوی معنا

2025-07-02 13:00:00
30

چند جمله از کتاب انسان در جستجوی معنا

- همه چیز را می‌شود از انسان گرفت جز مرام او را. 

- داستایوفسکی در جایی گفته است: من تنها از یک چیز هراس دارم و آن این است که شایسته رنج‌هایم نباشم!

- در زندان‌های نازی فهمیدیم: اگر زندگی معنایی داشته باشد رنج کشیدن هم معنایی دارد.

- در آن زندان‌ها تنها چند نفری توانستند آزادی درونی و مرام خود را نگه دارند؛ حتی اگر تنها یک نمونه هم بود نشان می‌داد که نیروی درونی قادر است در برابر آنچه که به نظر می‌رسید بر او مقدر شده پیروز شود. 

- مشاهدات روانشناسانه من در زندان نشان می‌دهد تنها آن‌ها که گذاشتند قدرت اتکایشان بر وجود خود، تحت تأثیر مسائل زندان قرار نگیرد پیروز شدند. کسانی که نمی‌توانستند بر قدرت درونی خود متکی باشند نمی‌توانستند هم در زندگی هدفی غایی داشته باشند. فکر این‌ها را اوضاع زندگی در زندان مختل می‌کرد و پوسیدگی خاصی در روحشان پدید می‌آمد.

- زندانی اگر اتکای درونی خود را از دست می‌داد در نظرش همه چیز بی معنا می‌شد. این زندانیان فراموش می‌کردند که گاهی وضع دشوار به انسان‌ها فرصت می‌دهد که از لحاظ روحی به حدی که بالاتر از قدرت آنهاست پرواز کنند.

- آن زندانی که امیدی به آینده نداشت محکوم به فنا بود. او با از دست دادن امید، اتکای درونی خود را نیز از دست می‌داد و باعث سقوط خود می‌شد.

- ناامیدی مقاومت بدن را از بین می‌برد و انسان را در برابر بیماری‌های پنهان ضعیف می‌کند. اگر امید نباشد بدن انواع بیماری‌ها را می‌پذیرد و نابود می‌شود.

- نیچه چه خوب گفته است که هر کس چرایی برای زنده بودن دارد با هر چگونه‌ای خواهد ساخت. این را باید به عنوان شعاری برای درمان روانی انسان‌ها پذیرفت. من هر وقت فرصتی پیدا می‌شد می‌کوشیدم به زندانیان این چرایی را خاطرنشان کنم. یعنی هدفی که به خاطر آن زنده باشند تا بتوانند چگونگی‌های طاقت‌فرسای زندان را تحمل کنند.

- وای بر آن کس که تصور می‌کرد دیگر زندگی برای او معنایی ندارد؛ هدفی ندارد؛ مقصدی ندارد؛ علتی برای زنده بودن ندارد. چیزی که لازم بود این بود که تغییری اساسی در طرز فکر چنین کسانی داده شود. 

- ما باید می‌آموختیم که واقعاً اهمیتی ندارد که ما چه انتظاری از زندگی داریم بلکه باید ببینیم زندگی چه انتظاری از ما دارد. ما نه تنها باید از پرسش معنای زندگی بپرهیزیم، بلکه باید تصور کنیم این پرسشی است که زندگی هر روز و هر ساعت از ما می‌کند؛ پاسخ آن را نیز ما باید با رفتار صحیح و شایسته بدهیم، نه با گفتار و تصور. این وظایف از فرد به فرد و از لحظه‌ای به لحظه دیگر تغییر می‌کند؛ پس نمی‌توان معنای زندگی را به طور جامع پاسخ داد.

- کسی که به مسئولیت خود در برابر کسی یا کاری که به انتظار اوست واقف شد، چرای زندگی خود را درک کرده و خواهد توانست با هر چگونه‌ای بسازد.

- انسان گاهی لازم است که سرنوشت را بپذیرد و بار رنج خود را تنها به دوش بکشد. اگر فردی دانست که رنج کشیدن سرنوشت اوست باید آن را چون وظیفه‌ای بپذیرد؛ برای ما زندانی‌های نازی این افکار دور از حقیقت نبود، چون توانست ما را از ناامیدی و دلشکستگی نجات دهد.

دیدگاه‌ها


arslow_am

تفاوت دیدگاه دکتر فرانکل با باقی دراین خلاصه می‌شود که؛ به عنوان مثال الان اگر شما به مطب روان‌شناس بروید او با جملاتی سعی بر آرام کردن و گوش دادن به حرف‌های شما دارد.
اگر به مطب دکتر فرانکل میرفتید این قضیه به نوعی برعکس بود و جای اینکه شما صحبت کنید او صحبت خواهد کرد و شما را لوگوس‌گونه به چیزهایی که درون‌تان دفن کردید تشویق می‌کند و برعکس روان‌شناسان امروزی دکتر فرانکل از غم و درد و احساس کمبود شما استفاده می‌کند تا مفاهیم یا معناهای درونی غیرفعال شما را تبدیل به معنایی روشن در زندگی امروز کند.