درماندگی آموختهشده
برای همیشه تصور میشد هیچکس نمیتواند دو یک مایل را در کمتر از ۴ دقیقه انجام دهد؛ اما وقتی یک نفر آن را انجام داد هزاران نفر بعد از او توانستند این کار را انجام دهند!
- کتاب بی حد و مرز
درماندگی آموختهشده
فیلداران وقتی یک فیل کوچک است، آن را به چوبی میبندند؛ فیل چند باری تلاش میکند چوب را بکند اما نمیتواند... دیگر تا وقتی بزرگ شد به همان چوب متصل میکنند اما چون از کودکی یاد گرفته نمیتواند آن را از زمین بکند در بزرگسالی با آن توان و عظمت نیز آن را نخواهد کند! به این درماندگی آموختهشده میگویند!
کتاب بی حد و مرز
نذار مدرسه تحصیلت رو مختل کنه!
نذار مدرسه تحصیلت رو مختل کنه!
نقل قول جالبی از مارک تواین:
Mark Twain:
Do not let your schooling interfere with your education.
نقل از کتاب «بی حد و مرز»
سرمایهگذاری روی علم
جمله جالبی از کتاب «شکستن مرزهای ثروت»:
علم تنها سرمایهای است که فاقد ریسک است.
آواز در حین کار
تازه فهمیدم چرا موقع کدنویسی و در کلاسها موقعی که دانشجوها تمرین انجام میدهند، ناخواسته یک آواز زمزمه میکنم! (مثلاً: ای میهن خدایی، صحن امام رضایی، ...)
ضربالمثلی که در کتاب «شکستن مرزهای ثروت» شنیدم:
کسی که هنگام کار آواز میخواند ثروتمند میشود! (کنایه از اینکه کسی که از کار خود لذت میبرد ثروتمند میشود و نشانه لذتش هم آواز خواندن است)
جمله بسیار جالبی است؛ آفرین به گوینده آن...
پیشنهاد راجر فیشر
در دهه ۱۹۸۰، راجر فیشر، استاد حقوق در دانشگاه هاروارد و متخصص مذاکره و مدیریت منازعه، برای پایان دادن به تهدید هستهای، پیشنهادی را مطرح کرد:
اگر تصمیمگیرندگانِ پیامدهای انسانی، تصمیماتشان را مستقیماً از نزدیک تجربه کنند، احتمالاً نسبت به این تصمیمها با احتیاط بیشتری عمل خواهند کرد.
پیشنهاد او این است که کد مورد نیاز (برای راهاندازی سلاحهای هستهای) در کپسولی کوچک قرار داده و آن کپسول در نزدیکی قلب یک داوطلب کاشته شود.
داوطلبی که کپسول حاوی کد راهاندازی سلاحهای هستهای در نزدیکی قلبش کاشته شده است، چاقوی بزرگ قصابی با خود حمل میکند. اگر رئیسجمهور بخواهد از سلاحهای هستهای استفاده کند، تنها راه دسترسی به کد این است که با دستان خودش، آن داوطلب را بکشد...
- کتاب عادتهای اتمی
برای این روزها که ممکن است جنگ اتمی آمریکا و روسیه آغاز شود، مناسب بود...
فرق عادت خوب و بد
یک کلید زیبا در کتاب زیبای عادتهای اتمی:
«عادات خوب در ابتدا با سختی همراهند و کمکم به سمت آسانی پیش میروند در حالی که عادات بد ابتدا با آسانی همراهند و کمکم به سمت سختی پیش میروند.»
جان و مال و پدر و مادر و همسر و فرزند من فدای علی علیه آلاف التحیة و الثناء که فرمود:
إنّ الجَنّةَ حُفَّت بِالمَكارِهِ، و إنّ النّارَ حُفَّت بِالشَّهَواتِ.
بهشت پيچيده شده است به امور ناخوشايند و دوزخ پيچيده شده است به شهوتها (لذتهای زودگذر).
تغییر نگرش
به جای اینکه بگویید باید صبحها یک ساعت ورزش کنم، بگویید: وقتش رسیده که بدن سالم و ورزیدهای داشته باشم...
بحث جالبی در کتاب عادتهای اتمی است...
فرق سیگاری و غیرسیگاری
فرق کسی که یک سیگار را میبیند و اشتیاق کشیدنش را دارد و کسی که حالش از دیدن و بوییدن سیگار به هم میخورد یک چیز است: پیشبینی این دو از نتیجه سیگار کشیدن متفاوت است. اولی پیشبینیاش این است که سیگار باعث تسکین اعصابش میشود و دومی پیشبینیاش این است که سیگار اعصاب او را نبود میکند.
- کتاب عادتهای اتمی
خیلی جالب بود... پیشبینی نتیجه میتواند دلیل بسیاری از رفتارهای نادرست را توجیه کند... پیشبینی شما از نتیجه زیاد خوردن، دروغ گفتن، بیحجابی و... چیست؟ اگر پیشبینی شما این است که زیاد خوردن باعث افزایش قدرت میشود، دروغ گفتن باعث پیشرفت در شغل میشود، بیحجابی باعث باکلاسجلوهکردن میشود، شما حتماً به این کارها دست خواهید زد... و برعکس...
ترفند تجمیع خواستهها
ترفند تجمیع خواستهها برای ایجاد یک عادت:
آنچه دوست دارید انجام دهید را با آنچه باید انجام دهید تجمیع کنید.
مثلاً اگر دوست دارید دوچرخهسواری کنید و باید هر روز سر کار بروید، با دوچرخه سر کار بروید.
راهکار روانشناسی جهت کاهش مصرف برق
در کتاب عادتهای اتمی آمده است که: در یک پژوهش مشخص شد که خانوادههایی که کنتور برق آنها در راهرو و سر راه رفت و آمدشان است مصرف برق کمتری نسبت به خانوادههایی که کنتور برقشان در زیرزمین و مخفی است داشتهاند...
سهولت مشاهده میزان مصرف میتواند در کاهش آن مؤثر باشد.
مثلاً اپلیکیشنی که میزان مصرف روزانه آب، برق و گاز را به مشترکین نشان دهد، بسیار مؤثر خواهد بود.
زنجیرهسازی عادت
زنجیرهسازی عادت: برای ایجاد یک عادت جدید، آن را به یک عادت موجود زنجیره کنید؛ مثلاً از این پس هر زمان پشت کامپیوتر نشستم، کنار کامپیوترم ۳ دقیقه نرمش میکنم.
روش ایجاد یا تغییر یک عادت
چهار قانون برای ایجاد یا تغییر عادات:
۱- سرنخ: آن را شفاف و آشکار کنید.
۲- تمایل: آن را جذاب کنید.
۳- پاسخ: آن را ساده کنید.
۴- پاداش: آن را رضایتبخش کنید.
و برای حذف یک عادت بد:
۱- آن را مخفی (پنهان) کنید.
۲- آن را غیرجذاب کنید.
۳- آن را سخت کنید.
۴- آن را عامل نارضایتی کنید.
مثلاً برای ترک عادت چک کردن شبکه اجتماعی:
۱- آیکون آن را در پنهانترین جای ممکن قرار دهید.
۲- تصویر بکگراند یا قالب آن را به آن چیزی که نفرت دارید تغییر دهید.
۳- دسترسی به آن را سخت کنید (مثلاً به جای پراکسی در تلگرام، از VPN رایگان که سخت متصل میشود استفاده کنید)
۴- هر بار به این فکر کنید که شأن شما چقدر پایین آمده که بخواهید دائم یک برنامه که دیگران ساختهاند را چک کنید و آنها به شما خط بدهند...
- کتاب عادتهای اتمی
بهبودهای کوچک
تجمع بهبودهای کوچک باعث موفقیتهای بزرگ میشود...
بهبودهای کوچک باعث تفاوتهای بزرگ میشود.
- کتاب عادتهای اتمی
انسان در جستجوی معنا
چند جمله از کتاب انسان در جستجوی معنا:
- همه چیز را میشود از انسان گرفت جز مرام او را.
- داستایوفسکی در جایی گفته است: من تنها از یک چیز هراس دارم و آن این است که شایسته رنجهایم نباشم!
- در زندانهای نازی فهمیدیم: اگر زندگی معنایی داشته باشد رنج کشیدن هم معنایی دارد.
- در آن زندانها تنها چند نفری توانستند آزادی درونی و مرام خود را نگه دارند؛ حتی اگر تنها یک نمونه هم بود نشان میداد که نیروی درونی قادر است در برابر آنچه که به نظر میرسید بر او مقدر شده پیروز شود.
- مشاهدات روانشناسانه من در زندان نشان میدهد تنها آنها که گذاشتند قدرت اتکایشان بر وجود خود، تحت تأثیر مسائل زندان قرار نگیرد پیروز شدند. کسانی که نمیتوانستند بر قدرت درونی خود متکی باشند نمیتوانستند هم در زندگی هدفی غایی داشته باشند. فکر اینها را اوضاع زندگی در زندان مختل میکرد و پوسیدگی خاصی در روحشان پدید میآمد.
- زندانی اگر اتکای درونی خود را از دست میداد در نظرش همه چیز بی معنا میشد. این زندانیان فراموش میکردند که گاهی وضع دشوار به انسانها فرصت میدهد که از لحاظ روحی به حدی که بالاتر از قدرت آنهاست پرواز کنند.
- آن زندانی که امیدی به آینده نداشت محکوم به فنا بود. او با از دست دادن امید، اتکای درونی خود را نیز از دست میداد و باعث سقوط خود میشد.
- ناامیدی مقاومت بدن را از بین میبرد و انسان را در برابر بیماریهای پنهان ضعیف میکند. اگر امید نباشد بدن انواع بیماریها را میپذیرد و نابود میشود.
- نیچه چه خوب گفته است که هر کس چرایی برای زنده بودن دارد با هر چگونهای خواهد ساخت. این را باید به عنوان شعاری برای درمان روانی انسانها پذیرفت. من هر وقت فرصتی پیدا میشد میکوشیدم به زندانیان این چرایی را خاطرنشان کنم. یعنی هدفی که به خاطر آن زنده باشند تا بتوانند چگونگیهای طاقتفرسای زندان را تحمل کنند.
- وای بر آن کس که تصور میکرد دیگر زندگی برای او معنایی ندارد؛ هدفی ندارد؛ مقصدی ندارد؛ علتی برای زنده بودن ندارد. چیزی که لازم بود این بود که تغییری اساسی در طرز فکر چنین کسانی داده شود.
- ما باید میآموختیم که واقعاً اهمیتی ندارد که ما چه انتظاری از زندگی داریم بلکه باید ببینیم زندگی چه انتظاری از ما دارد. ما نه تنها باید از پرسش معنای زندگی بپرهیزیم، بلکه باید تصور کنیم این پرسشی است که زندگی هر روز و هر ساعت از ما میکند؛ پاسخ آن را نیز ما باید با رفتار صحیح و شایسته بدهیم، نه با گفتار و تصور. این وظایف از فرد به فرد و از لحظهای به لحظه دیگر تغییر میکند؛ پس نمیتوان معنای زندگی را به طور جامع پاسخ داد.
- کسی که به مسئولیت خود در برابر کسی یا کاری که به انتظار اوست واقف شد، چرای زندگی خود را درک کرده و خواهد توانست با هر چگونهای بسازد.
- انسان گاهی لازم است که سرنوشت را بپذیرد و بار رنج خود را تنها به دوش بکشد. اگر فردی دانست که رنج کشیدن سرنوشت اوست باید آن را چون وظیفهای بپذیرد؛ برای ما زندانیهای نازی این افکار دور از حقیقت نبود، چون توانست ما را از ناامیدی و دلشکستگی نجات دهد.
بهانه دولت در جنگ اسپارتاکوسها
کتاب اسپارتاکوس را میشنیدم... آمده است که:
بهانه دولت برای به کار گرفتن افراد در جنگ گلادیاتورها:
۱- آنها محکوم به مرگ بودهاند.
۲- دیدن مداوم خون و جنگ مردم را برای جنگ و فداکاری برای روم آماده نگه میداشت.
اما دلیل اصلی: اشراف نیاز به سرگرمی و تفریح داشتند!
تذکرة الأولیاء
بخشهایی از کتاب فوقالعاده زیبای تذکرة الأولیاء:
- شرح حال منصور حلاج: خلیفه دستور داد که حلاج را برای جلوگیری از فتنه و انحراف مردم به دار کنند. صد هزار انسان گرد آمدند. درویشی در آن میان پرسید: عشق چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا و پسفردا. آن روز بکشتندش، فردا بسوختندتش، و سیم روزش به باد بردادند.
- شبلی برای تعلیم نزد جنید رفت. جنید گفت برو یک سال چوب کبریت بفروش. چنین کرد و مال بسیار به دست آورد. سپس گفت یک سال دیگر برو و دریوزگی کن. چنین میکرد اما مردم هیچ بدو ندادند. پیش جنید برگشت. جنید گفت: ببین که تو به چوب کبریتی نیرزی!
- یک روز یکی را دید زار میگریست. گفت: چرا میگریی؟ گفت: دوستی داشتم بمرد. گفت: ای نادان! چرا دوستی گیری که بمیرد؟
- جنید: مَثل بایزید بسطامی در میان ما مثل جبرئیل است در میان فرشتگان.
- شیخ تستری با بادامی میزیست؛ گفت: در ابتدا ضعف من از گرسنگی بودی و قوتم از سیری. چندی که گذشت قوتم از گرسنگی گشت و ضعفم از سیری.
- کسی نزد جنید حکایت کرد (از ترس) از گرسنگی و برهنگی. جنید گفت: برو و ایمن باش که او گرسنگی و برهنگی به کسی ندهد که جار زند و جهان را پر از شکایت کند؛ به صدیقان و دوستان خود دهد؛ تو شکایت نکن.
کتاب بینوایان
قسمتهای جالبی از کتاب زیبای بینوایان:
- کسی که بینوایی مرد را دیده است هیچ ندیده است لازم است که بینوایی زن را نیز ببیند. کسی که بینوایی زن را دیده است هیچ ندیده است لازم است که بینوایی کودک را نیز ببیند.
- زنان با زیباییشان همانطور بازی میکنند که کودکان با چاقو؛ خود را زخمی میکنند.
- هیچ چیز شدنیتر و نزدیکتر از محال نیست.
- آدم وقتی پیر است خود را پدربزرگ همه بچههای کوچه فرض میکند.
- ژانوالژان: مردن چیزی نیست زندگی نکردن هولناک است.