کتاب‌هایی که خواندم

انسان در جستجوی معنا

2025-07-02 13:00:00
31
1

چند جمله از کتاب انسان در جستجوی معنا

- همه چیز را می‌شود از انسان گرفت جز مرام او را. 

- داستایوفسکی در جایی گفته است: من تنها از یک چیز هراس دارم و آن این است که شایسته رنج‌هایم نباشم!

- در زندان‌های نازی فهمیدیم: اگر زندگی معنایی داشته باشد رنج کشیدن هم معنایی دارد.

- در آن زندان‌ها تنها چند نفری توانستند آزادی درونی و مرام خود را نگه دارند؛ حتی اگر تنها یک نمونه هم بود نشان می‌داد که نیروی درونی قادر است در برابر آنچه که به نظر می‌رسید بر او مقدر شده پیروز شود. 

- مشاهدات روانشناسانه من در زندان نشان می‌دهد تنها آن‌ها که گذاشتند قدرت اتکایشان بر وجود خود، تحت تأثیر مسائل زندان قرار نگیرد پیروز شدند. کسانی که نمی‌توانستند بر قدرت درونی خود متکی باشند نمی‌توانستند هم در زندگی هدفی غایی داشته باشند. فکر این‌ها را اوضاع زندگی در زندان مختل می‌کرد و پوسیدگی خاصی در روحشان پدید می‌آمد.

- زندانی اگر اتکای درونی خود را از دست می‌داد در نظرش همه چیز بی معنا می‌شد. این زندانیان فراموش می‌کردند که گاهی وضع دشوار به انسان‌ها فرصت می‌دهد که از لحاظ روحی به حدی که بالاتر از قدرت آنهاست پرواز کنند.

- آن زندانی که امیدی به آینده نداشت محکوم به فنا بود. او با از دست دادن امید، اتکای درونی خود را نیز از دست می‌داد و باعث سقوط خود می‌شد.

- ناامیدی مقاومت بدن را از بین می‌برد و انسان را در برابر بیماری‌های پنهان ضعیف می‌کند. اگر امید نباشد بدن انواع بیماری‌ها را می‌پذیرد و نابود می‌شود.

- نیچه چه خوب گفته است که هر کس چرایی برای زنده بودن دارد با هر چگونه‌ای خواهد ساخت. این را باید به عنوان شعاری برای درمان روانی انسان‌ها پذیرفت. من هر وقت فرصتی پیدا می‌شد می‌کوشیدم به زندانیان این چرایی را خاطرنشان کنم. یعنی هدفی که به خاطر آن زنده باشند تا بتوانند چگونگی‌های طاقت‌فرسای زندان را تحمل کنند.

- وای بر آن کس که تصور می‌کرد دیگر زندگی برای او معنایی ندارد؛ هدفی ندارد؛ مقصدی ندارد؛ علتی برای زنده بودن ندارد. چیزی که لازم بود این بود که تغییری اساسی در طرز فکر چنین کسانی داده شود. 

- ما باید می‌آموختیم که واقعاً اهمیتی ندارد که ما چه انتظاری از زندگی داریم بلکه باید ببینیم زندگی چه انتظاری از ما دارد. ما نه تنها باید از پرسش معنای زندگی بپرهیزیم، بلکه باید تصور کنیم این پرسشی است که زندگی هر روز و هر ساعت از ما می‌کند؛ پاسخ آن را نیز ما باید با رفتار صحیح و شایسته بدهیم، نه با گفتار و تصور. این وظایف از فرد به فرد و از لحظه‌ای به لحظه دیگر تغییر می‌کند؛ پس نمی‌توان معنای زندگی را به طور جامع پاسخ داد.

- کسی که به مسئولیت خود در برابر کسی یا کاری که به انتظار اوست واقف شد، چرای زندگی خود را درک کرده و خواهد توانست با هر چگونه‌ای بسازد.

- انسان گاهی لازم است که سرنوشت را بپذیرد و بار رنج خود را تنها به دوش بکشد. اگر فردی دانست که رنج کشیدن سرنوشت اوست باید آن را چون وظیفه‌ای بپذیرد؛ برای ما زندانی‌های نازی این افکار دور از حقیقت نبود، چون توانست ما را از ناامیدی و دلشکستگی نجات دهد.

بهانه دولت در جنگ اسپارتاکوس‌ها

2025-05-17 13:00:00
72
0

کتاب اسپارتاکوس را می‌شنیدم... آمده است که:

بهانه دولت برای به کار گرفتن افراد در جنگ گلادیاتورها:

۱- آنها محکوم به مرگ بوده‌اند.

۲- دیدن مداوم خون و جنگ مردم را برای جنگ و فداکاری برای روم آماده نگه می‌داشت. 

اما دلیل اصلی: اشراف نیاز به سرگرمی و تفریح داشتند! 

تذکرة الأولیاء

2025-03-25 13:00:00
61
0

بخش‌هایی از کتاب فوق‌العاده زیبای تذکرة الأولیاء:

- شرح حال منصور حلاج: خلیفه دستور داد که حلاج را برای جلوگیری از فتنه و انحراف مردم به دار کنند. صد هزار انسان گرد آمدند. درویشی در آن میان پرسید: عشق چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا و پس‌فردا. آن روز بکشتندش، فردا بسوختندتش، و سیم روزش به باد بردادند.

- شبلی برای تعلیم نزد جنید رفت. جنید گفت برو یک سال چوب کبریت بفروش. چنین کرد و مال بسیار به دست آورد. سپس گفت یک سال دیگر برو و دریوزگی کن. چنین می‌کرد اما مردم هیچ بدو ندادند. پیش جنید برگشت. جنید گفت: ببین که تو به چوب کبریتی نیرزی!

- یک روز یکی را دید زار می‌گریست. گفت: چرا می‌گریی؟ گفت: دوستی داشتم بمرد. گفت: ای نادان! چرا دوستی گیری که بمیرد؟

- جنید: مَثل بایزید بسطامی در میان ما مثل جبرئیل است در میان فرشتگان.

- شیخ تستری با بادامی می‌زیست؛ گفت: در ابتدا ضعف من از گرسنگی بودی و قوتم از سیری. چندی که گذشت قوتم از گرسنگی گشت و ضعفم از سیری.

- کسی نزد جنید حکایت کرد (از ترس) از گرسنگی و برهنگی. جنید گفت: برو و ایمن باش که او گرسنگی و برهنگی به کسی ندهد که جار زند و جهان را پر از شکایت کند؛ به صدیقان و دوستان خود دهد؛ تو شکایت نکن.

کتاب بینوایان

2025-03-26 13:00:00
53
0

قسمت‌های جالبی از کتاب زیبای بینوایان:

- کسی که بینوایی مرد را دیده است هیچ ندیده است لازم است که بینوایی زن را نیز ببیند. کسی که بینوایی زن را دیده است هیچ ندیده است لازم است که بینوایی کودک را نیز ببیند.

- زنان با زیبایی‌شان همانطور بازی می‌کنند که کودکان با چاقو؛ خود را زخمی می‌کنند.

- هیچ چیز شدنی‌تر و نزدیک‌تر از محال نیست.

- آدم وقتی پیر است خود را پدربزرگ همه بچه‌های کوچه فرض می‌کند.

- ژان‌وال‌ژان: مردن چیزی نیست زندگی نکردن هولناک است.

زندگی کوتاه است

2025-03-25 13:00:00
54
0

کتاب زندگی کوتاه است: پاسخ‌های یک زن عاشق به همسر مسیحی متعصب و سوداوی خود.

بیانگر باگ‌های دین تحریف‌شده مسیحیت

بخشی از کتاب، نقل قول از هوراس (فیلسوف) است: 

هوراس: آنکه بیشتر می‌خواهد کمتر به دست می‌آورد.

هوراس: وقتی آدم‌های احمق می‌خواهند از اشتباه بپرهیزند، معمولاً خلاف آن را انجام می‌دهند.

سفرنامه ناصر خسرو

2025-03-25 13:00:00
52
0

کتاب سفرنامه ناصر خسرو (با جستجو دانلود کنید و بشنوید)

مسیر حرکت ناصر خسرو: بلخ، ساوه، همدان، سوریه، فلسطین، مصر، مکه، عراق، ایران، طبس، بلخ. ۲۲۲۰ فرسنگ، حدود ۱۳ هزار کیلومتر، ۷ سال در سفر بود. 

پس از رسیدن مجدد به بلخ، پس از رنج و خوشی‌های فراوان، این سه بیت را شود:

رنج و اَنای جهان اگر چه دراز است
با بد و با نیک به سر آید

چرخ مسافر ز بهر ماست شب و روز
هر چه یکی رفت بر اثر دگر آید

ما سفر برگذشتنی گذراندیم
تا سفر ناگذشتنی به در آید